در یکی از شهرهای یکی از کشورهای آسیای میانه، مدرسهای وجود داشت که مربیان و مسئولانش برای فعالیتهای فوق برنامه اهمیت زیادی قائل بودند. روزی از روزها مربیان مدرسه تصمیم گرفتند دانش آموزان مدرسه را به یک اردوی تفریحی آموزشی ببرند. برای این کار، اتوبوسی را دربست کرایه کردند و پس از سوارکردن دانش آموزان، به طرف اردوگاه تفریحی آموزشی به راه افتادند. در نزدیکی اردوگاه اتوبوس به تونلی رسید که نرسیده به آن تابلویی مبنی بر «حداکثر ارتفاع سه متر» نصب شده بود.
راننده اتوبوس که میدانست ارتفاع اتوبوس دقیقا سه متر است، با کمال اطمینان وارد تونل شد، اما در اواسط تونل سقف اتوبوس با صدای وحشتناکی به سقف تونل برخورد کرد و اتوبوس متوقف شد. راننده و مربیان از اتوبوس پیاده شدند و پس از بررسی اوضاع متوجه شدند تونل به تازگی آسفالت شده است و به دلیل اضافه شدن یک لایه آسفالت، کف تونل بالا آمده و همین موجب برخورد سقف اتوبوس با سقف تونل شده است. مربیان و راننده مشغول بحث درباره چگونگی بیرون آمدن از تونل شدند و راه حلهایی مثل کندن آسفالت کف جاده و بکسل کردن اتوبوس و... را بررسی و رد کردند. در این هنگام، یکی از دانش آموزان از اتوبوس پیاده شد و گفت: آقا اجازه، من راه حل مشکل را میدانم. راننده اتوبوس گفت: بچه برو بنشین سر جایت تا مشکل را حل کنیم و راه بیفتیم.
یکی از مربیان گفت: این راه صحیح صحبت کردن با دانش آموز نیست، اجازه بدهید او هم نظرش را بگوید. دانش آموز گفت: پدرم همواره میگوید اگر ما درون خودمان را از هوای نفس و باد نخوت و غرور خالی کنیم، میتوانیم در زندگی از هر مسیری عبور کنیم. راننده اتوبوس گفت: به پدرت سلام برسان. سپس به مربی رو کرد و افزود: این هم نظر دانش آموز. مربی به دانش آموز رو کرد و گفت: اینکه گفتی چه ربطی داشت؟ دانش آموز گفت: میتوانیم با کم کردن باد لاستیکهای اتوبوس، ارتفاع آن را کم کنیم و آن را از این مسیر تنگ عبور دهیم.
راننده اتوبوس که توقع چنین راه حل مبتکرانهای را نداشت، از پیشنهاد دانش آموز استقبال کرد و باد هر شش لاستیک اتوبوس را کم کرد و به این ترتیب توانست اتوبوس را از تونل خارج کند. وقتی به اردوگاه رسیدند، مربی دانش آموز را نزد خودش خواند و گفت: تو با این استعداد و خلاقیت حیف است در این شهر کوچک بمانی، بهتر است به مرکز استان و از آنجا به پایتخت و از آنجا به خارج بروی و استعدادهای خودت را به منصه ظهور برسانی. دانش آموز گفت: برعکس، میخواهم در همین شهر بمانم و استعداد و خلاقیتم را در همین جا به منصه ظهور برسانم. بدین ترتیب دانش آموز در همان شهر ماند و استعداد و خلاقیتش را در همان جا به منصه ظهور رساند و هم اینک کارشناس دایره آسفالت اداره راه وشهرسازی آن شهرستان است.